یدختر به اسم کتی از طریق اینترنت با یه پسر اشنا میشه بعد باهاش
قرارمیزاره و به هم علاقمند میشن کتی بخاطر درسش میره خارج از کشور اما
پسره هم بهش قول میده که بره پیشش اما دختره هرچی صبرمیکنه میبینه پسره
نمیره بعد از مدتها میفهمه که پسره سرطان داشته و میمیره .
کتی خیلی غصه میخوره و سعی میکنه اونو ازیاد ببره
با یه پسر خارجی دوست میشه و قراره باهاش ازدواج کنه اما پسره قبلا با
یدختری دوست بوده و ازش بچه داشته وقتی به کتی حقیقتو میگه کتی دوباره
سرشکسته و افسرده تر میشه …
قسمتی از متن رمان طالع ماه:
هنوز اخمام
تو هم بود . پدرام لبخند زد و با تشکر همراه با پیش خدمت از کنارم دور شد .
این بار استیک و سر میز برام درست نکردن . پدرام شخصا بشقاب و برام آورد .
مشغول خوردن شدم . طعمش عین بهشت بود . وقتی با خیال راحت به خوردن ادامه
دادم پدرام و پیش خدمت نفس راحتی کشیدن و پدرام اجازه خواست و میزم و ترک
کرد . دانلود رمان طالع ماه
همینطور که تیکه ی استیک و به سمت دهنم میبردم با خودم فکر میکردم که خب حالا چی شد ؟! این همه دعوا کردی و حنجره ی نازنینت و خراب کردی واسه چهار تا دونه اخم ؟! پسره ی عقده ای ! یه کار میکنم به پام بیفتی . هنوز پریماه و نشناختی ! تو دلم براش پوزخند زدم ! دانلود رمان طالع ماه رمان طالع نحس
استیکم و خوردم . رو به پیش خدمت اشاره کردم که صورت حساب و برام بیاره .
پیش خدمت رفت و این بار با رادین برگشت . انگار اخلاقش بهتر شده بود . چون
خبری از اخم نبود . یه بی تفاوتی آزار دهنده جاش و گرفته بود . که زیادم
مهم نبود . خیلی زود یخش آب میشد !
– به خاطر اشتباه کارکنام غذای شما مجانیه . نوش جانتون . دانلود رمان طالع ماه
خواست بره که گفتم :
– ولی من غذای صدقه ای نمیخوام ! اگه چیزی هم گفتم در حد تذکر بود . ممکن این اشتباه باعث بشه مشتریاتون بپره !
پوزخندی زد و گفت :
– رستوران ما مشتریای خاص داره . با این چیزا نمیپرن !
منم مثل خودش پوزخند زدم و گفتم :
– خیلی از خودتون مطمئنین ! دانلود رمان طالع ماه
– مطمئن ؟! به سرویس دهیمون ایمان دارم ! هنوزم میگم اون مو احتمالا مال خودتون بوده !
میخواستم اخم کنم و بد و بیراه بهش بگم . ولی نه ! بد اخلاقی بسه . حالا باید میکشیدمش سمت خودم . لبخند زدم و گفتم :
– در هر صورت من قصدم تذکر بود . دانلود رمان طالع ماه
سر تکون داد و گفت :
– نمیخواد برای غذاتون پولی پرداخت کنین . خداحافظ !
داشت میرفت کجا با این عجله ؟! صداش زدم :
– صبر کنین !
به سمتم برگشت .
– امری دارین ؟ دانلود رمان طالع ماه
– من پول غذام و میدم . ولی به جای این اشتباهی که کارکنانتون کردن در عوض چیزی میخوام .
ابروش و انداخت بالا . نیشخندی رو لبش نشست . دوباره دستاش و روی سینش قلاب کرد و گفت :
– بله ؟ متوجه نشدم ؟ دانلود رمان طالع ماه
– در عوض این اشتباه چیزی ازتون میخوام .
– بفرمایید . اگه در توانم باشه انجام میدم .
خندم و خوردم تو همون حال گفتم :
– یکی از بهترین میزاتون و یه شب برام رزرو کنین تا بیام اینجا . بهترین سرویستونم میخوام .
خلاصه داستان:
وقتی ته چاهی بودم و به این میاندشیدم که چه جیز مرا به ته این چاه انداخته با تمام وجود دلم میخواست به یاد بیاورم!
ای کاش میدانستم خطا کردن در نادانی خیلی بهتر است به یاد بیاوری و بدانی خطا کرده ای انهم دانسته!
رنجانده ای با میل… نخواسته ای در اوج خواستن و…
شکسته ای ! شکسته ای و نابود کرده ای! در اوج شکستن خود!
حالا در جایی ایستاده ای که برای من دانستن دلیل همه چیز کافیست در آینه بنگری … آری دلیل همه چیز همان است که میبینی